نشریه سیاسی کات ۲

نشریه سیاسی

نشریه سیاسی کات ۲

نشریه سیاسی

درود بر روح ایرانی

سلام

درود

عرض ادب و احترام

اینک در اواسط سال هستیم و هنوز هم در سال جدید

شاهد ظلم و جور.

تا کی؟

              مدیر نشریه کات ۲

راهی دیگر

برای خروج از بحران رژیم اسلامی ایران، راه عقلانی را برگزینیم!

تقریبا چهار سال است که آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل دربارۀ فعالیت های اتمی ایران گزارش ها و قطعنامه های مکرر صادر میکنند که تنها نتیجه شان وخیم تر کردن بحران اتمی ایران بوده است. آخرین پرده از این باصطلاح «گفتگوی کرها»  گفتگو میان دو نظامی که از دو منطق متضاد پیروی میکنند – یکی از منطق دموکراتیک و دیگری از منطق خود کامگی دینی – تشدید فعالیت های غنی سازی اورانیوم حکومت ایران بوده است. اما، هدف دولت ایران از تشدید این فعالیت ها یا در واقع از به چالش کشیدن جامعۀ جهانی چیست؟ مادام که جامعۀ جهانی در اتخاذ راهبردی روشن در قبال این چالش به کژراهه برود، دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران خود را در امان از ضربات مرگبار خواهد دید. این رژیم خود را در امان از حملاتی احساس خواهد کرد که آن را رویا روی وظایف و مسئولیت هایش در زمینۀ حقوق بشر قرار میدهند. یعنی: رویاروی وظایف و مسئولیت هایش در قبال حقوق مردم ایران که امروز بزرگترین دشمن این رژیم بشمار میروند.

در سطح منطقه تشدید بحران رژیم اسلامی ایران عمق و گسترش بیشتری یافته است: از اراضی فلسطینی گرفته تا کوهستان های افغانستان، از لبنان تا عراق، کانون های آشوب و جنگ رو به توسعه اند. حزب الله لبنان زرادخانه اش را از نو کامل میکند و پیچیده ترین سلاح ها میان دمشق و تهران جابجا میگردند. ارتش آمریکا توان و تهدید نظامی اش را به رُخ میکشد و اینجا و آنجا گروه های گمنام اسلامگرا بطرزی غافلگیر کننده به رشد سرطانی خود ادامه میدهند.

در این فضای مسموم هرکس به فکر منافع خود است و هیچکس به ارزش ها و آمال اش نمی اندیشد: برخی با اشاره به باصطلاح پیچیدگی مسایل خاورمیانه در دفاع از گفتگو با کسانی مدیحه سرایی میکنند که پیشه شان جنایت و تبهکاری مضاعف است. و برخی بالعکس ظاهرا آماده اند تا شمشیر از نیام برکشند. در این اثنا اما روحانیون حاکم بر ایران اورانیوم غنی میکنند، بی آنکه یک کیلو وات برق تولید کنند و همزمان مردم ایران در کام فقر و منطقه در بحرانی وخیمتر از پیش فرو میروند.

آیا در تناقض سترون باید همه چیز را از دست رفته دانست؟ در این کشاکش اراده ها که با روی کار آمدن اسلام سیاسی و هم پیمانان مارکسیست آن در ایران آغاز شده، آیا باید بر شکست عقلانیت در مقابل نابخردی صحه گذاشت؟ آیا امید به آینده بیهوده و عبث است؟ پاسخ من قطعا به این پرسش ها منفی است. تنها راهی که در این سالهای در برابر حکومت اسلامی ایران هرگز آزموده نشده است همانا قرار دادن آن در برابر مسئولیت هایش، آنهم نه فقط در زمینۀ تکثیر سلاح های کشتار عام و تروریسم، بلکه بطور مشخص در حوزۀ حقوق بشر بوده است. امروز خطری که رویارویش قرار گرفته ایم خطر دولت های غیر مسئول و بی کفایت است. در این بین، دولت دینی ایران که بر میل بیمارگونۀ شکوهی جعلی و خطرناک استوار شده نماد بارز بی کفایتی و بی مسئولیتی است. برای درک این مطلب کافی است نحوۀ ادارۀ فاجعه آمیز امورجامعه توسط این رژیم را با درآمدهای سرشار نفتی اش مقایسه کنیم. در ترازنامۀ سی سالۀ این رژیم هیچ چیز از آن شریکی قابل اعتماد نمیسازد. برای چنین حکومتی آدمی وسیله است و حق، مرحمت و امتیاز. گفتگو سپر دفاعی است و جنگ نعمت و فرصت طلایی.  در برابر چنین حکومتی تنها سلاح موثر و مشروع اراده و قدرت مردم است.

ازنظرفرهنگی حافظۀ جمعی ایرانیان پیچیده است. این حافظه هم از انقلاب مشروطه تاثیرپذیرفته هم از نهضت ملی شدن صنعت نفت، هم مخالفت های خشونت آمیز دهۀ ۱۳۴۰  علیه اصلاحات نوسازانه را به یاد دارد و هم موج اسلامگرایی مارکسیستی سال ۱۳۵۷  و سرانجام شکست اصلاحات دینی سالهای اخیر را. در این فاصله، اما، نسل تازه ای در ایران پا به حیات گذارده که در واقع پادزهر بلا و بیماری است که گریبان ملت ایران را گرفته است. از نظر سیاسی روزی نیست که پیشروان اقوام و شهروندان ایرانی در دفاع از آزادی و حقوق خود رویاروی حاکمان مذهبی نایستند. ایران فردا از آن همین پیشروان است. آنان به جهان آزاد چشم دوخته اند و برجهان آزاد است که نگاه خود را متوجۀ آنان کند.

دراین کشاکش اراده ها، اروپا نقش کلیدی ایفا میکند و در دل اروپا این فرانسه یا در واقع روح و حکمت فرانسوی است که بر جهان پیرامونش پرتو می افکند. اپوزیسیون دموکرات ایران با علم به همین غنا و به نقشی که میخواهد به منظور حل بحران کنونی ایران ایفا کند اروپا و فرانسه را در مرکز چالش های که پیش رو دارد، قرارداده است. در همین فرانسه، که روزی به ستاد فرماندهی خمینی تقلیل یافته بود، باید همۀ توان و نیروها را برای آزاد کردن زندانیان سیاسی، دانشگاهیان و روزنامه نگاران در بند در ایران تجهیزکرد. در همین فرانسه باید اتحادیه های کارگری را به همبستگی و برادری با کارگران و زحمتکشان کشورم فراخواند. در همینجاست که باید زنان اروپایی را نسبت به سرنوشت میلیونها نفر از هم جنسانشان در ایران حساس نمود که برای بازیافتن حقوق و منزلت انسانی شان می رزمند. در همین فرانسه است که باید از مراجع بین المللی خواست تا رهبران حکومت اسلامی یا در حقیقت طراحان قتل های پرشمار سیاسی در اروپا را تحت پیگرد قانونی قرار دهند. دفاع از حقوق بشر، چنانکه رئیس جمهوری فرانسه نیکلا سرکوزی اعلام کرده، «الویت فعالیت دیپلماتیک فرانسه در جهان است.» تاریخ بازگواهی خواهد داد، چنانکه فروپاشی رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی و سقوط اتحاد شوروی گواهی داده اند، که بدون پشتیبانی جامعۀ جهانی هیچ ملت ستمدیده ای نتوانسته حاکمیت ملی خود را بازیابد.

ازاینرو، خطاب به اراده ای که اینک اولویت سیاست خارجی فرانسه را تعریف میکند، میگویم: در دفاع از صلح، از ثبات و از منافع عمومی و برای حل بحرانی که رژیم اسلامی ایران پدید آورده و امروز بنیاد بحران منطقه شده راه سومی را بیازمائیم که کم هزینه ترین و در عین حال پربارترین راه است: بیائیم با هم در مقابل حکومت اسلامی ایران از ارزش های جهانشمول حقوق بشر که مایۀ دلبستگی و فصل مشترک همگی ماست دفاع کنیم.

پیام

از دنیا طلب آزادی و محبت و صلح و آرامش داریم. ولی گویا دنیا به فکر پرداخت طلبش نیست. باید برای گرفتن طلبمان حرکت از این بیش شتابان کنیم.

رضا پ

بکش

                                              

     جرم تو آزادی بیان بوده

این باور یک مسلمان است

بکش تا زنده بمانی

میکشند تا زنده بمانند

رژیم

 
            باید بپذیریم که چپ ایران از نظر تبلیغات سیاسی از راست ایران بسیار جلوتر است. در واقع آنقدر از یک سو در تبلیغات مثبت و بزرگنمایی دیدگاه ‌ ها و برنامه ‌ های سیاسی اجتماعی و نیز گذشته و کارنامه خود و از سوی دیگر تبلیغات منفی درباره اندیشه ‌ ها و برنامه ‌ ها و کارکرد دیگران و بویژه نیروهای پارلمانتاریست و مشروطه پادشاهی کار کرده ‌ اند و می ‌ کنند و مبالغه می ‌ ورزند که نمونه کامل از کاه کوهی ساختن و یک کلاغ چهل کلاغ را جلوی چشم می ‌ آورد.
 
   طبعا روش ‌ های عوامفریبانه چپ، الگوی ما نیست و نمی ‌ تواند باشد. اما این کمبود را باید بپذیریم که اگر دیگران گندم نمای جو فروش هستند، ما دیگر از بی ‌ توجهی یا فروتنی گوهرفروش خزف نما نباشیم.
 
            یکی از جنبه ‌ های تبلیغاتی نیروهای چپ بزرگداشت کسانی است که از آن طیف در راه رسیدن به هدف ‌ های سیاسی خود ـ که الزاما در راه حفظ منافع ملی ایران نبوده است ـ جان داده ‌ اند. این گروه ‌ ها هیچ مناسبتی را برای یادآوری آن حوادث و پرداختن به کشته شدگان سازمانی و خط فکری خود از یاد نمی ‌ برند و می ‌ کوشند تا از آن کسان برای خود و جامعه قدیسینی بتراشند و سرمایه ‌ ای سیاسی برای آینده خود بیندوزند.
 
   در امر مبارزه طولانی با رژیم جمهوری اسلامی و برای ساختن آینده ‌ ای بهتر، نیروهای میهن پرست و ترقی ‌ خواه و خواستار مشروطه پادشاهی در ایران از آغاز انقلاب تاکنون شماری از بهترین فرزندان خود را از دست داده ‌ اند که صرفنظر از وابستگی سازمانی و یا اختلاف نظر در روش ‌ های مبارزه باید یاد و نامش را همواره گرامی بداریم.
 
            در آغاز انقلاب اسلامی حزب توده و سازمان ‌ های مجاهدین خلق و چریک ‌ های فدایی خلق و کسانی چون علی اصغر حاج سیدجوادی از آیت ‌ الله خمینی و دادگاه ‌ های انقلاب اسلامی خواستار ریختن خون بیشتر برای چرخاندن تندتر آسیاب انقلاب اسلامی بودند که نتیجه ‌ اش را به صورت اعدام ‌ های بی وقفه دولتمردان و مدیران، افسران و حتا سربازان وظیفه شاهد بودیم.
 
            قیام ۱۸ تیر موسوم به نوژه توسط شجاع ‌ ترین افراد نیروی هوایی ارتش ایران که توسط گروه ‌ های سیاسی نامبرده و با خیانت افراد رسوخی آنها لو رفت، موجی بزرگ از تیرباران خلبانان و درجه ‌ داران و کادر فنی و حتا کارمندان نیروی هوایی را بدنبال آورد. امری که زیان آنرا کوتاه زمانی بعد و پس از حمله ارتش عراق به کشورمان بصورت کمبود خلبان و کادر پروازی شایسته و نفرات کارآزموده تا مغز استخوان خود احساس کردیم. کمبودی حیاتی که باعث ناتوانی ارتش ایران و در نتیجه سبب پیشروی سریع ارتش عراق و تسخیر بیش از صدهزار کیلومتر مربع از کشور عزیزمان گردید.
 
            رژیم جمهوری اسلامی همزمان با سرکوب نیروهای مخالف در داخل کشور، توسط تروریست ‌ های اعزامی و خودفروخته به جان میهن ‌ پرستان ایرانی در آمریکا و اروپا افتاد و با این اندیشه بیهوده که با کشتار آنان جبهه مقاومت را خالی خواهد ساخت، کارنامه سیاه آدمکشی ‌ های خود را درازتر نمود. از لیست دراز عاشقان و جانباختگان راه میهن می ‌ توان از زنده یادانی چون طباطبایی، شاپور بختیار، سروش کتیبه، سیروس الهی، عبدالرحمان برومند، شهریار شفیق، ارتشبد اویسی، سرهنگ عطالله بای احمدی، فریدون فرخزاد و کورش مظلومان نام برد که هریک به گونه ‌ ای قربانی ترور دولت اسلامی شدند.
 
   نیز اشاره ‌ ای کنیم به قتل عبدالرحمان قاسملو، و کشتار چهار تن از مخالفین رژیم منجمله صادق شرفکندی و نوری دهکردی در رستوران میکونوس در برلین که رسوایی و محکومیت جهانی برای آخوندهای حاکم در تهران را به بار آورد.
 
   رژیم اسلامی البته همکاران و یاوران پیشین خود را نیز بی ‌ نصیب نگذاشت و با قتل کاظم رجوی و تنی چند از مجاهدین سبعیت خود را بار دیگر به نمایش درآورد.
 
   همانگونه که در آغاز متن آورده شد یکی از وظایف ما مخالفان رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی زنده نگه داشتن نام کسانی است که در مبارزه با آن رژیم و در راه رهایی ایران و ساختن آینده ‌ ای آزاد و بهتر برای ایران و ایرانی جان از دست داده ‌ اند. امری که متاسفانه در آن تا بحال کوتاهی نموده ‌ ایم

محمد رضا شاه


 
محمد رضا شاه
(1919- 80) Shah-en-shah (emperor) of Iran (1941- 79).
Mohammad Reza Shah was a much weaker ruler than his father, Reza Shah Pahlavi, and where Reza Shah worked effectively towards independence from foreign powers, Muhammad Reza Shah used foreign aid to stay in power. In 1953 he got assistance from the USA to return from a 3-day exile.
In the 1960's and 1970's Muhammad Reza tried to tie closer relations with the Soviet Union and the communist states in eastern Europe. But this never replaced the close connections with the USA.
Mohammad Reza Shah was removed by the Islamic revolution of 1979, and was to a large degree responsible for it coming. His 5-year plans of the mid-1970's had failed.
At the same time his autocratic rule and secret police, Savak, was both deeply unpopular, yet not proficient enough to control the country. An apparently effective political alternative came to be defined by Muslim leaders, who had lived in the shadow of the secular society since the effective actions of his father in the 1930's.
BIOGRAPHY
1919 October 26: Born in Teheran, Iran as son of the commander of the Cossack Brigade.
1925: His father becomes shah-en-shah of Iran.
1941 September: Succeeds his father as shah-en-shah, with the aim of keeping Soviet troops out of the country.
— Pahlavi lets British and American troops use Iran for transporting supplies to the Soviet Union fighting the German invasion.
1946: Soviet troops that had been stationed in Iran during World War 2, withdraws.
1947 February: The Kurdish Republic of Mahabad which had been established in December 1945, falls. Mohammad Reza is now in full control over all of Iran.
1949 February: Assassination attempt on Pahlavi. He imposes martial law, and bans the Tudeh Party.
1951 March: Mohammad Mosaddeq manages to pass a bill in the Majles (the parliament) to nationalize the British petroleum interests in Iran.
— April: As Mosaddeq's popularity grows quickly, Mohammad Reza is forced to appoint him prime minister. 2 years of tension and conflict follows.
1953 August 16: After Mohammad Reza tries to remove Mosaddeq from power, he himself is forced to flee the country, following a power struggle with the prime minister.
— August 19: With the help of US' Central Intelligence Agency (CIA) and royalist military officers, Mohammad Reza can return to the country. From this time on, USA became the most important Western ally of his. Mosaddeq is removed from power.
1955: Mohammad Reza takes Iran into the Western alliance Baghdad Pact.
1957: Mohammad Reza subscribes to the Eisenhower Doctrine, which aimed at damming up communism in the Middle East.
— Establishes a security police, with the assistance of Central Intelligence Agency (CIA) of the USA and Mossad of Israel.
1960 October: Muhammad Reza becomes a father for the first time, with his third wife.
1961: A land reform programme is started.
— Dissolves the parliament and rules by decree.
1963: A 5-year plan aims at economic development in agriculture and the industrial sector.
— January: Launches the White Revolution which involved an expansion of the road, rail and air network, many new of dams and irrigation projects, aid to industrial growth and land reform. There were also educational and health projects. Campaigns against diseases such as malaria was started, and literacy corps and a health corps were sent out to the many remove villages around the country.
— June A conflict with the religious leader Ayatollah Ruhollah Khomeini reaches a climax, resulting in nationwide protests against Mohammad Reza. Mohammad Reza crushed this, leaving thousands of dead. Emam Khomeini is imprisoned.
1964 November:Emam  Khomeini is expelled from Iran, as he resumed opposition after being freed from prison 7 months earlier.
1971: 2,500 years of unbroken monarchy is celebrated in Persepolis.
1972: Following the success of the 5-year plan of 1963, a new 5-year plan is defined and put into action — with further development as the aim. This plan would however overheat the economy, leading to depopulation of the countryside, heavy corruption and difficult times for the average Iranian.
Late 1970's: The opposition lead by Emam  Khomeini continues and gains momentum. When the liberal president Jimmy Carter takes office in USA in 1977, he forces Mohammad Reza to moderate the control and oppression of the opposition.
1979 January 16: Mohammad Reza leaves officially for holidays in Aswan, Egypt, but it is clear that he can never return. Ayatullah Khomeini would return from his exile the following month, and introduce a strict Islamic regime in Iran.
— November: Iranian militants take 50 US citizens as hostages, demanding for the extradition of the shah in return for their release. The USA, which was the host of shah at this point, refused.

سوال از احمدی نژاد

آقای احمدی نژاد در یکی از مصاحبه های مطبوعاتی اخیرتان اعلام داشته اید که بیست طرح دیگر برای دول اروپایی و امریکایی که خود ناقض حقوق بشرند در نوبت دارید و تا کنون تنها دو طرح ارائه کرده اید.
با  حفظ حرمت برای طرح هایتان لطفا بفرمایید برای فقر و فسادی که گریبان جامعه خودمان را گرفته است نیز طرحی دارید؟ برای پدری که حاضر است تا کلیه هایش را بفروشد تا شهریه دانشگاه آزاد فرزندش را تهیه کند و یا برای زنانی که پاکدامن بوده اند و امروز خود فروشند تا نانی به سفره بیاورند طرحی دارید؟
......................
یادتان هست در گرماگرم دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و در اولین روز آن هفته سرنوشت ساز که همه از آرای سی میلیونی هاشمی سخن میگفتند، گفته بودم او بدجور روی لبه تیغ راه میرود؟
هنوز مانده، هنوز مانده و زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد.

شیر و خورشید

شیرخورشیدچگونه به روی پرچم ایران گذاشته و برداشته شد


پیشینه

نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید
فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است
محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند
به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند "
با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد

نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی

افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد

پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود

امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد

انقلاب مشروطیت و پرچم ایران

با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد .

اینم از احمدی نژاد

در شهرداری دوره احمدی نژاد به اندازه مجموع تخلف های سه شهردار قبلی - کرباسچی ، ملک مدنی و الویری - تخلف مالی صورت گرفته است.

احمدی نژاد پس از سابقه طولانی برخوردهای همفکرانش با کرباسچی و حمله های روزنامه های همفکرش به تخلف های دو شهردار بعدی و با شعار خدمت کردن به محرومان و طبقه فرودست جامعه به کاخ شهرداری رفت و همواره اقداماتش با بزرگنمایی رسانه های محافظه کار و به خصوص تلویزیون همراه بود. اما پرونده ارسالی به رهبری، اثبات می کند که حجم تخلف و اختلاس در دوره مسوولیت احمدی نژاد در شهرداری تهران، بیش از مجموع تخلف های اثبات شده و نشده سه شهردار قبلی بوده است.

مدافعان احمدی نژاد معتقدند که این تخلف ها به زیر دستان شهردار احمدی نژاد مربوط بوده و خود او در این زمینه نقشی نداشته است. به هر تقدیر، گزارش شورای شهر نشان می دهد که او در مواردی نهایت کوشش را برای پنهانکاری و حمایت از متخلفین انجام داده است. هرچند در نهایت، به خاطر بروز اختلاف ها نتوانسته است مانع ارسال گزارش برای رهبری شود و البته شورای شهر نیز از ارائه آن به دادگاه خوداری کرده است.

در این گزارش به نمونه های متعددی از تخلف های شهردار اشاره شده است که یک نمونه آن منوریل تهران است. این پروژه که بدون کار کارشناسی لازم انجام گرفت و علی رغم مخالفت دولت وقت، ادامه یافت، یکی از مواردی است در ان تخلف زیادی صورت گرفته است.

پروژه منوریل که با اصرار شهرداری آغاز شده بود، قرار بود در فاز اول میدان صادقیه را به فرودگاه متصل کند و کار از میدان صادقیه با نصب ستون هایی آغاز شد. برای راه اندازی فاز اول پروژه مبلغ  20  میلیارد تومان بودجه در نظر گرفته شد ه بود. البته این بودجه قرار بود فقط صرف راه اندازی خطوط شود و برای تهیه قطار بودجه دیگری پیش بینی شده بود. پروژه منوریل، بانصب ستوان هایی در میدان صادقیه آغاز شد، اما در میانه کار وزارت راه به طور مکتوب اعلام کرد که فرودگاه مقصد مناسبی برای منوریل نیست؛ زیرا قرار است محل فرودگاه تغییر کند و این همه هزینه برای آن عاقلانه نیست. از سوی دیگر سازمان میراث فرهنگی طی نامه ای یادآوری کرد که میدان آزادی جزو میراث فرهنگی است و طبق مقررات یونسکو عبور ریل از فضای آن ممنوع است. همین دو نامه حکایت از آغاز کاری بدون کارشناسی می دهد؛ زیرا بررسی های محیطی در تهیه طرح های مقدماتی چنین پروژهایی ضروری است و این پروژه فاقد آن بوده است. اما این، همه ماجرا نیست.

بقیه ماجرا را آن هایی که هر روز گذرشان به میدان صادقیه تهران می افتد، بهتر می توانند تصور کنند . منوریلی که قرار بود با  20  میلیارد میدان صادقیه را به فرودگاه متصل کند، هم اکنون با نصب تعدادی ستون و صرف  10  میلیارد از آن بودجه متوقف شده است. کارشناسان پیشرفت کار را  5  درصد ارزیابی کرده اند، اما  50  درصد بودجه هزینه شده است. علاوه بر این زمین های زیادی در همان منطقه به مجریان پروژه واگذار شده است؛ اما مجریان چه کسانی اند؟ این جای داستان از همه جالب تر است: این پروژه را تعدادی از پرسنل سپاه با شراکت برادر رییس جمهور فعلی قرار داد بسته بودند و اگر چه این پروژه برای مردم منوریل نداشت، اما برای آنان برکت کافی به ارمغان آورد!

یکی دیگر از مواردی که در گزارش شورای شهر به آن اشاره شده است، موضوع چراغانی ها و تزیینات خیابان ها به مناسبت های مذهبی و انقلابی است که از دوره شهرداری احمدی نژاد رونق گرفته است. در یکی از موارد چراغانی و تزیین منطقه ای [گویا تزیین حد فاصل میدان ونک تا پارک وی برای یک سال] به مبلغ  2  میلیارد تومان با شرکتی قرار داد بسته است. شرکت مربوطه بعد از عقد قرارداد در نامه ای به شهردار وقت و رییس جمهور فعلی اعلام کرده که این مبلغ کافی نیست و شهردار بدون طی مراحل قانونی مبلغ یک میلیارد دیگر در قالب متممی به این قرار داد افزوده است. اما نکته عجیب آن است که در جریان بررسی ها معلوم شده که کل قرار داد صوری بوده و شرکت مربوطه اساساً کار را انجام نداده است. مهم تر آن که مشخص نیست پول هایی که از بابت قراردادهایی از این نوع پرداخت شده، به چه مصارفی رسیده و در چه محل هایی هزینه شده است.

با استناد به چنین مواردی است که برخی تحلیل گران معتقدند وقتی جمعی از اقتدارگرایان از شورای شهر به عنوان "تنگه احد" نام می برند یا از ورود اعضای علی البدل به شورا جلوگیری می کنند، بی تردید از تاثر گذاری این فرد یا افراد در تصمیم گیری ها نمی ترسند، بلکه از این می ترسند که همان یک تن - به خصوص اگر مصطفی تاجزاده باشد - با ورودش به شورا از به رازهایی دست یابد که افشایشان به مصلحت نیست.

این روزها برخی اصلاح طلبان از این که پیش از این، هنگامی که وزیر کشور از امضای حکم شهرداری احمدی نژاد خودداری می کرد، علت عدم امضای حکم او را با مردم در میان نگذاشته اند، پشیمان اند.

بعد از این که شورای شهر،احمدی نژاد را به عنوان شهردار انتخاب کرده بود ، وزیر کشور به توصیه وزارت اطلاعات از امضای حکم او خودداری می کرد. علت این خودداری - بر خلاف برخی اخباری که در رسانه های خارج از ایران منتشر شد- نه دلایل امنیتی، که تخلفات گسترده مالی استانداری اردبیل در دوره مسوولیت احمدی نژاد بود. برخی از اصلاح طلبان در آن روزها قصد داشتند که علت عدم امضای حکم شهرداری او را با مردم در میان بگذارند، اما خاتمی چنین اجازه ای نداده بود؛ زیرا به نظر او این کار نوعی واکنش به شکست در انتخابات شورا ها تلقی می شد و نتیجه ای جز افزودن به آتش منازعات جناحی نداشت.

 

در نهایت، این روزها احمدی نژاد به اعتبار رییس جمهور بودنش به ستادی پیوسته است که قرار است مفاسد اقتصادی را ریشه کن کند. اما اغلب صاحب نظران معتقدند که به دراین ستاد، به پرونده دوره شهرداری رییس جمهور اشاره ای نخواهد شد. مگر آن که سیاست های کلی نظام، "گوشزد کردن" مواردی از این دست را، به تیم جدید حاکم بر قوه مجریه، ایجاب کند.

                                 و اما آزادی گنجی هنوز در ابهام است

 

                                                     مطلب از رضا پهلوی

                                                      درج شده در مجله سیاسی کات

 

برگرفته از نامه خانم رحمانی از قزوین

خطیب جمعه قزوین با اشاره به حضور آمریکا و انگلیس در عراق گفت: مردم عراق گرفتار جنایات شوم آمریکا و انگلیس هستند و این دو کشور با ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی و دیگر اقوام عراق به دنبال کسب منافع خود در آن کشور هستند. نماینده ولی‌فقیه در استان و امام‌جمعه سمنان گفت: اسراییل بدترین دشمن اسلام و مسلمین است و آمریکا هم نوکر اسراییل است. نقل ازخبرگزاری جمهوری اسلامی

بوش و آرزوى خمینى
شعارهاى توخالى این حطیب خام ، مرا به یاد سخنان مهم چند سال قبل آقاى دکتر ابو الحسن بنى صدر در تلوزیون الجزیره انداخت که اشاره میکرد که خمینى فکر میکرد امریکائیها به او اجازه میدهند تا هلال شیعى را برقرار نماید،

توجه: اینجانب در هفته قبل همین عدد را به رئیس سابق سیا-واحد دستگیرى بن لادن- در تلوزیون الجزیره مطرح نمودم که هیچ جوابى نداشت

این بار

اکنون دینی دیگر است در روزگارِ ما. فاسقان کمال‌الدین، عماد‌الدین، تاج‌الدین، ظهیرالدین و جمال‌الدین باشند پس دین شیاطین است. و چون دین شیاطین بود، علما قومی باشند که راه شیاطین دارند، و راه خدای تعالی زنند. یا داود لا تسأل عنی عالماً أسکرهُ حُبُّ الدنیا فیقطعک عن طریق محبتی أولئک قطّاع الطریق علی عبادی. در روزگار گذشته خلفای اسلام علمای دین را طلب کردندی، و ایشان می‌گریختند. اکنون از بهر صد دینار ادرار و پنجاه دینار حرام، شب و روز با پادشاهان فاسق نشینند. ده بار بسلام ایشان روند. و هر ده بار باشد که مست و جُنُب خفته باشند. پس اگر یک بار بار یابند از شادی بیمِ آن بود که هلاک شوند. و اگر تمکین یابند که بوسی بر دست فاسقی دهند آنرا به تبجُّح باز گویند. و شرم ندارند «ذلک مبلغهم من العلم». و اگر محتشمی در دنیا ایشان را نصف‌القیامی کند، پندارند که بهشت به اقطاع به ایشان داده‌اند. در نطق نزدیک بدیشان و در معامله دور از ایشان:
امّا الخیام فإنها کخیامهم
و اری النساء الحی غیر نسائها
إشدّ الناس عذاباً یوم‌القیامة عالم لم ینفعه الله بعلمه. خدای تعالی ما را خلاصی بدهاد. و رسوایی قیامت و فضیحت آن از ما بگرداناد. جوانمردا علماء‌السوء دیگرند و جهّال‌السوء دیگر. هر که بوی علم نشنیده، او را از علماء‌السوء نتوان نهاد. ائمة مضلون چون بدانند که راه خدای چیست، پس بحقوقِ آن قیام ننمایند. این مرد را از علماء‌السوء توان نهاد. اما آنکه از خدای تعالی نام شنیده بود، و از دین خدای تعالی نام شنیده بود. کجا عالم بود! ثبت العرش ثم انقش علیه. اول عالم باید بود تا پس بد بود. صدق رسول‌الله -صلعم- أشدُّ الناس عذاباً یوم‌القیامة جاهلٌ فاسقٌ ضالٌ مضلٌ، ثم یزعم بجهله و حمقه الّه عزیزٌ عند‌ الله و من ورثة انبیائه. أیّ داءٍ أدوی من هذا؟ و أیّةٌ حماقةٍ أعظم من هذه؟ «ذلک هو الخسران المبین»، لا دنیا و لا آخرة. «یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه، لبئس المولی و لبئس العشیر
 نویسنده : تمنای شیرین گناه com

برای مردم ایران بویژه جوانان

برای مردم ایران بویژه جوانان که هر موقعیتی را تبدیل به تظاهرات و نمای های ضد جهان بینی و سیاست های رژیم می کنند چهار شنبه سوری عزیز ایرانی یکی از بهترین فرصت هاست.

جوانانی که عزاداری عاشورا را از تصرف رژیم بدر آورده اند و از آن وسیله ای برای بیرون ریختن انرژی و نیروی زندگی خود ساخته اند یکی از زیبا ترین مراسم ملی را مانند هر سال به جشن شکست دادن حکومت اسلامی دربرابر سنت های ایرانی در خواهند آورد.

با چهار شنبه سوری به پیشباز سال نو برویم و سال نو را بر حکومت آخوندی تلخ تر از همیشه گردانیم.

    رضا پهلوی

از خانواده قربانیان پشتیبانی کنیم

فراخوان فرزندان و اعضای خانواده قربانیان سرکوبگری جمهوری اسلامی به تظاهرات دربرابر دفتر اروپائی سازمان ملل متحد حرکتی در جهت دفاع از همه کسانی است که به دست عوامل رژیم اسلامی کشته و شکنجه و زندانی می شوند. خانواده های پوینده، مختاری و دهکردی، قربانیان آدمکشی های زنجیره ای و ترور، و زرافشان وکیل باشهامت قربانیان که سال ها به این دلیل در زندان بسر می برد و از همان جا به مبارزه خود ادامه می دهد، هم میهنان خود را فراخوانده اند که در تظاهراتی که به همت "فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و امریکای شمالی" برگزار می شود شرکت و از خواست های آنان حمایت کنند. خواست های فرزندان و بازماندگان آن مردان ازخودگذشته که جان و آزادی خود را فدای آزادی مردم کرده اند خواست همه ماست:

1- محکومیت نقض حقوق بشر درجمهوری اسلامی ایران
2- فرستادن گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران
3- استقرار نظارت دایمی بر وضعیت حقوق بشر در ایران

شرکت در این اقدام قابل ستایش فعالان ایرانی حقوق بشر در اروپا و امریکای شمالی کمترین کاری است که ما می توانیم دربرابر نثار جان و آزادی آن رادمردان بکنیم.